در بین انسانها مانند دیگر اشیاء جهان جذب و دفع وجود دارد. هر انسانی با توجه به سنخیت یا منافعی که در دیگری میبیند به او جذب میشود و با توجه به تضاد یا مضراتی که برای او دارد از او دفع میشود.
انسانها با در نظر گرفتن قدرت دفع و جذبشان به 4 دسته تقسیم میشوند:
- ۱. انسانهایی که نه جذب دارند و نه دفع، نه کسی را جذب میکنند و نه کسی را دفع. مسلک و مکتبی ندارد تا با آن کسی را چه در جهت سعادت و چه در جهت شقاوت جذب یا دفع کند و مانند حیوانی فقط میخورد و میخوابد تا بمیرد.
- ۲. انسانهایی که فقط جذب دارند و با همه دوست و خوش هستند و کسی از آنها دفع نمیشود مانند مکتبی که در مسیحیت تبلیغ میشود که باید نسبت به همه محبت داشت و با همه با صلح و دوستی رفتار کرد. اما اگر کسی مسلک و مکتب داشته باشد نمیتواند با همه دوست باشد چراکه انسانها متفاوتند و بالاخره عدهای با مسلک او تضاد دارند مگر از روی نفاق و دورویی و رفتار کردن طبق میل هر شخص.
- ۳.کسانی که فقط دفع دارند. آنها هیچ ویژگی مثبت یا منفیای ندارند تا به جهت آن عدهای چه ظالم و چه درستکار را به خود جذب کنند.
- ۴. کسانی که هم جذب دارند و هم دفع. این دسته خود به چند جهت تقسیم میشوند یکی به جهت افرادی که توسط ایشان جذب یا دفع شدهاند و دیگری به جهت قوت جذب و دفع هرشخص. پس صرفِ بودن در این دسته مناسب نیست بلکه باید دید چه کسانی را به چه شدتی جذب و دفع میکند.
در واقع بزرگی هر انسان به میزان جذب و دفع اوست و بزرگواری هر شخص به کیفیت جذب و دفع او بستگی دارد.
علی (ع) مصداق کامل دستهی چهارم بودند که بهترین انسانها را با بیشترین شدت ممکن در تمامی زمانها و مکانها حتی هزاران سال بعد از مرگشان به خود جذب کردند و میکنند و بدترین انسانها را از خود دفع کردند و میکنند.
جاذبهی علی(ع) مانند دعوت پیامبران است که برخلاف دیگر دعوتها که از یک بعد زمان یا مکان یا عمق تاثیر یا نهایتا از دو بعد فراتر نمیروند، در سه بعد مکان و زمان و عمق دارای تاثیر هستند و بر صدها میلیون انسان در سرتاسر جهان و در همهی اعصار از زمان پیدایش تا زمان حاضر و به عمق حکومت بر تصمیمات و احساسات، اثر خود را میگذارند. علی(ع) همینطور است چراکه کشش و قدرت جاذبهی او از دین او نشات گرفته و اثری جاودانه دارد همانند پیامبران.
مبنای تشیع بر محبت و عشق به علی(ع) بنا شده و طبق بیان حضرت رسول (ص) محبت او نشانهی ایمان و تنفر از او نشانه نفاق است.
این عشق اگر جنبهی شهوانی داشته باشد، هدف آن رسیدن به تمایلات است و مدفن آن وصال است و اگر جنبههای عالی داشته باشد مثل عشق به یک مکتب یا وطن یا انسانهای وارسته، هدف آن فداکاری و از خودگذشتگی برای معشوق است و با وصال قویتر و زندهتر میشود ولی در هر دو، عشق قوهی محرکهی انسان است.
عشقهای شهوانی هم اگر با عفت همراه شوند باعث رشد و کمال هستند مانند مصیبت و بلا که اگر کسی در آن صبر کند باعث بزرگی روحش میشود اما به کسی توصیه نمیشود، این عشقها هم با وجود اینکه میتوانند باعث رشد شوند اما قابل تجویز و توصیه نیستند چون موقعیتی بسیار سخت و دارای لغزش هستند.
محبت مومنین نسبت به یکدیگر و محبت انسان به خدا از این دسته هستند که اگر محبت انسان به خداوند وجود داشته باشد باعث اطاعت و فرمانبری او از معشوق میشود. در اجتماع هم برای ادارهی جامعه و رهبری مردم تنها عدالت و قدرت کافی نیست بلکه برای پایبندی مردم به قانون هم محبت و علاقهی زعیم به آنها لازم است تا دلهایشان را نرم کند.
وقتی عشق و علاقه ایجاد شد ناخوداگاه محبوب بر محب اثر میگذارد و محب در تفکر و فعل شبیه محبوب میشود و به همین دلیل در اسلام دربارهی دوست و همنشین توصیههای زیادی شده است. یکی از راههای تربیت نفس روش عرفاست که با محبت به یک عالم ربانی و شبیه شدن به وی در اثر همنشینی و مراودات حاصل میشود که نسبت به راههای حکماء و فیلسوفان که روش عقلی را با شناخت رذائل و تفکر در مذمت آنها توصیه میکنند، هم سریعتر و هم بیخطرتر است.
پس محبت به پاکان دارای طریقیت برای تهذیب نفس است اما با توجه به روایاتی که دربارهی محبت به اهل بیت(ع) و به خصوص علی(ع) داریم درمییابیم که محبت آنها به صورت خاص باعث تهذیب نفس و اطاعت و سعادت انسان میشود.
نمونههای زیادی از این محبتهای آتشین و والا نسبت به پیامبر اسلام در تاریخ نقل شده و با قدرت این محبت بود که ایشان، عرب جاهلی را در زمانی کم به مردمانی باتقوا و فهیم تبدیل نمودند.
جاذبه و محبت و عشقی که نسبت به علی وجود داشت و دارد به دلیل جسم یا انسانیت او نیست بلکه به دلیل پیوند الهی اوست که باعث میشود محبتش جاودانه شود چراکه پیوند الهی در فطرت انسانها وجود دارد و آن فطرت، حقیقت الهی را در علی مییابد که از پیوند عمیقش با خداوند حاصل شده است. علی(ع) دوستان و دشمنانی عجیب دارد که در اوج دوستی و دشمنی بودند و معادل آن در طول تاریخ تکرار نشده است.
نیروی دافعهی علی(ع)
علی (ع) به دلیل آنکه همواره در امر دین سختگیر و بدون مماشات بود دشمنانی برای خود درست میکرد که اگر از دوستانش بیشتر نبودند، کمتر هم نبودند و در مقابل، فداکارترین دوستان را هم داشت. این مسئله در همهی زمانها جریان داشت اما در زمان خلافت ایشان به دلیل برخورد بیشتر با اجتماع این جاذبه و دافعه ظهور و بروز بیشتری داشت.
ایشان عمده دشمنان خود را در سه گروه معرفی نمودهاند:
- ناکثین: اهل جمل که نقض پیمان کردند و به خاطر طمع و پولپرستی و سهمخواهی بیشتر در مقابل علی ایستادند.
- مارقین: معاویه و اطرافیانش که از دین بیرون رفتند و با نفاق و دورویی و سیاستکاری به دنبال غصب منصب خلافت بودند.
- قاسطین: خوارج که از ابتدا سرکشی کردند و به جهل و خشکهمقدسی هایشان در مقابل علی ایستادند. به دلیل وجود روح اعتقادات خوارج در زمان حاضر در لابهلای اعتقادات بعضی مسلمانان، به بررسی این گروه میپردازیم.
خوارج به معنای شورشیان است و پیدایش آنها به زمانی برمیگردد که بعد از جریان قرآن به نیزه کردن در جنگ صفین و سپردن امر خلافت به حکمین و خلع علی (ع) و نصب معاویه در جریان حکمیت، آنها به جای فهمیدن اشتباه خود در پایان جنگ صفین و انتخاب اشتباه ابوموسی به عنوان حکم، اصل حکمیت غیر خدا را کفر دانستند و هر کس از آن توبه نکرد را کافر شمردند از جمله امیرالمومنین. از زمان این جریانات آنها دست به شورش زدند و به مقابل با حکومت علی (ع) پرداختند و کمکم برای خود عقائدی دست و پا کردند و رسما به فرقهای در دین اسلام تبدیل شدند.
آنان بر کفر علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم (حکمیت) و هرکس این افراد را کافر نداند معتقد بودند. همچنین ایمان را تنها عقیدهی قلبی نمیدانستند بلکه عمل را هم جزئی از ایمان میشمردند و در امر به معروف و نهی از منکر نه قائل به احتمال اثر و نه دفع احتمال ضرر بودند و در هر شرایطی امر به معروف و نهی از منکر را واجب میدانستند و در انتخاب خلیفه انتخاب از جانب خداوند را منکر بودند و انتخاب مردم را برای خلافت کافی میانگاشتند.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.